فرآیند برنامهریزی درسی بر پایه مراحل رشد کودک
فرآیند برنامهریزی درسی بر پایه مراحل رشد کودک
فرآیند برنامهریزی درسی بر پایه مراحل رشد کودک
اگر زندگی را عبارت از سازگاری با محیط بدانیم، این واقعیت روشن میشود که سازگاری با محیط مستلزم کسب تجارب لازم درباره امور و مسائل مختلف است و افرادی در این سازگاری موفقتر خواهند بود که تجربههای بهتر و وسیعتری به دست آورده باشند. کسب هرگونه تجربه به استعداد ذهنی نیازمند است و استعداد عقلی هر فرد کم و کیف و چگونگی تجربه زندگی او را تعیین میکند. تربیتپذیری که در هر حقیقت یک نوع تجربهآموزی است، کاملاً به استعداد ذهنی یا عقلی فرد بستگی دارد. اگر انسان بیش از سایر حیوانات تربیتپذیر است، به سبب بهرهمندی او از استعداد ذهنی بیشتر است. تربیت رسمی یا آموزش و پرورش نیز بر استعداد عقلی کودک و نوجوان مبتنی است. به همین علت در بیشتر کشورها، سن عقلی کودک برای ورود به مدرسه، بیش از سن زمانی او مورد توجه قرار میگیرد و هرگونه تدبیر و سیاست تربیتی درباره کودک بر اساس همین سن عقلی یا استعداد ذهنی او اتخاذ میشود. کودک برای اینکه از استعداد سالمی برخوردار شود یا بتواند از استعداد عقلی و طبیعی خویش بهتر استفاده کند، باید خانواده و مدرسه با یکدیگر همکاری صمیمانه داشته باشند و این همکاری در صورتی خوب و سودبخش انجام خواهد گرفت که والدین و معلمان خود از تربیت سالم بهرهمند باشند. کودک برای اینکه از استعداد ذهنی سالمی برخوردار شود، باید استعداد ذهنی یا عقلیاش قبل از رفتن به مدرسه پرورش پیدا کند و برای کمک به ظهور و پرورش استعداد عقلی کودک توصیههای زیر مفید خواهد بود.
۱ـ خانه به صورت یک محیط شناخت، تجربهاندوزی و تربیتپذیری و محبتآمیز درآید و هیچگونه مانع عاطفی نباید در محیط خانواده ایجاد شود که کودک را از تجربهاندوزی و یادگیریهای لازم باز دارد.
۲ـ عاملی که ممکن است در استعداد ذهنی و یادگیری کودک تأثیر منفی بگذارد، باید کشف و اصلاح و درمان شود.
۳ـ کودک پیش از ورود به دبستان، در یک محیط مساعد و مناسب برای ارضای میل کنجکاوی خویش قرار گیرد.
۴ـ از وادار کردن کودک به یادگیری چیزی که استعدادش را ندارد، خودداری شود.
با رفتن کودک به مدرسه، نقش خانواده در کمک به کودک برای اظهار و به کار انداختن استعدادهای ذهنی خود، تمام نمیشود و مدرسه هم میتواند بهترین کمک و همکار خانواده در این راه باشد و وظایف و نقشهای دیگری را به عهده بگیرد. یعنی دانشآموز را تحریک کند که بیاختیار استعدادهای ذهنی خود را به کار اندازد و شخصاً از فعالیتهای خود نتیجه بگیرد و استفاده کند. معلم خوب کسی است که فعالیتهای درسی را به عهده دانشآموزان بگذارد و خود به نظارت و راهنمایی در صورت لزوم اکتفا کند.
فرآیند برنامهریزی درسی
فرآیند برنامهریزی شامل چهار مرحله است:
۱ـ تعیین هدفهای کلی و حیطهها که بر اساس تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده از بررسی نیازهای یادگیرنده، آرمانها، انتظارات جامعه، فرآیندهای یادگیری و معرفت موجود و مورد لزوم حاصل میشود.
۲ـ طرحریزی حیطههای برنامه درسی.
۳ـ پیشبینی چگونگی اجرای برنامه.
۴ـ طرحریزی ارزشیابی از برنامه درسی.
برای اینکه هدفهای برنامه درسی به نحو مطلوبی نقش و وظایف خود را در فعالیتهای یادگیری انجام دهند و نتایج مورد انتظار حاصل شوند، باید آنها را براساس اصول و معیارهای علمی تهیه و تنظیم کرد. این اصول و معیارها نه فقط باید منظور اصلی و نوع تغییرات مورد نظر در رفتار یاد گیرندهها را مشخص کنند، بلکه باید کوششها و اقدامات را در مرحله برنامهریزی درسی، هدایت و راهنمایی نمایند. کاربرد اصول و معیارهای زیر میتوانند در جهت رفع پیچیدگیهای مربوط به تهیه و تنظیم هدفهای برنامه درسی و به ویژه انتخاب مواد و محتویات درسی و فعالیتهای یادگیری مفید و مؤثر واقع شوند.
۱ـ هدفها باید معنی دار، صریح و روشن بیان شوند
گاهی هدفها در قالب کلمات و جملات کلی و نامفهوم بیان میشوند که منظور واقعی را به طور صریح و روشن مشخص نمیکنند و زمینه را برای تغییرها و تفسیرهای مختلف فراهم میسازند. به عنوان مثال کلماتی مانند دانستن یا جملاتی نظیر کسب علم و دانش، هدف را به صورت کلی و نامفهوم بیان میکنند و منظور اصلی را به طور صریح و روشن معلوم نمیکنند چنین هدفهایی باید منظور اصلی را کاملاً صریح و روشن بیان کنند تا معلوم شود منظور از دانستن آن است که یاد گیرنده حفظ کند، حل کند یا بکار گیرد و غیره. بنابراین هدفها باید خیلی روشن و دقیق بیان شوند تا جای هیچگونه تردیدی هم برای نوع یادگیری مورد انتظار و هم برای نوع مواد و محتوایی که این یادگیری به وسیله آنها کسب میشود، برجا نگذارد.
۲ـ هدفها باید به صورت جامع بیان شوند
در بسیاری از مواقع بیان هدفها مشتمل بر نتایج آموزشی موردنظر نمیشوند. یعنی هدفها به قدری محدود و جزیی بیان میشوند که فقط روی جنبه مشخصی از رفتار موردنظر در یادگیرندهها تأکید میکنند. برای مثال هدفهای برنامه درسی مدارس متوسطه باید به تمامی جنبههای مختلف رشد یادگیرنده توجه داشته باشد و فقط روی جنبه جسمانی یا اجتماعی رشد کودکان و نوجوانان تأکید نکند. چنین ضعفهایی در بیان هدفها سبب میشود که نتایج آموزشی و تربیتی بسیار محدودتر از آنچه که انتظار میرود، حاصل شود. بنابراین هدفها باید به صورت جامع و کامل بیان شوند تا تمامی جنبههای رفتاری یادگیرنده را دربر گیرد.
۳ـ هدفها باید به صورت هماهنگ و سازگار با یکدیگر بیان شوند
هدفها نباید مخالف یا متناقض با یکدیگر باشند، بلکه باید با هم سازگار و هماهنگ باشند. بنابراین هدفها را باید در کنار هم قرار داد، تجانس و هماهنگی آنها را بررسی و سپس موارد متناقض و مخالف را حذف کرد.
۴ـ هدفها متناسب با شرایط و امکانات یادگیرندهها و جامعه بیان شوند
منظور این است که هدفها باید متناسب با آمادگی، توانایی، علایق، نیازها، مراحل رشد و سایر ویژگیهای یادگیرندهها بیان شوند تا آنها بتوانند فعالانه در تجربیات یادگیری شرکت کنند و تغییرات لازم و مورد انتظار در رفتار آنها حاصل شود. همچنین هدفها باید متناسب با شرایط و امکانات جامعه از قبیل نیازها و ارزشهای اجتماعی، وضع کمی و کیفی معلمان، منابع و وسایل آموزشی در دسترس و میزان بودجه آموزشی تعیین شوند.
۵ـ هدفها باید قابل اجرا باشند
هدفها باید به گونهای تعیین شوند که بتوان به آسانی آنها را اجرا کرد، تا تغییرات موردنظر در رفتار یادگیرندگان ایجاد شود. گاهی هدفها به صورتی تعیین میشوند که عملاً نمیتوان راه و روش مناسبی برای اجرای آنها پیدا کرد. مسلماً چنین هدفهایی نمیتوانند نقش و جایگاهی در اهداف یادگیری داشته باشند. بنابراین هدفها باید با توجه به جنبههای اجرایی آنها تعیین و مشخص شوند، تا هم تغییرات و پیشرفت موردنظر در رفتار یادگیرندهها قابل ارزیابی باشد و هم نتایج آموزشی مورد انتظار به راحتی به دست آید.
از دیگر مراحل فرآیند برنامهریزی درسی، انتخاب محتوا است که پس از تعیین هدف انتخاب میشود. برای اینکه هدف به درستی و به آسانی تحقق پیدا کند، انتخاب محتوای آموزشی مناسب و مطلوب لازم و ضروری است. در فرآیند برنامهریزی درسی، انتخاب محتوا از اهمیت خاصی برخوردار است. اصول حاکم در فرآیند برنامهریزی درسی برای سازماندهی محتوای برنامه درسی عبارتند از:
۱ـ توالی: توالی پاسخ به این سؤال اساسی است که تجربیات یادگیری موردنظر به چه نظمی مرتب میشود؟ این اصل بر اساس ماهیت و ساختار موضوعات و رشتههای علمی صورت میگیرد. اگر برنامهریزان، محتوای درسی را بر اساس رشد فراگیران، نیازها و علایق آنان سازمان دهند، محتوا را از لحاظ روانی تنظیم کردهاند. در محتوای درسی عمومی باید از شیوههای سازماندهی روانی استفاده کرد. در حقیقت اصل توالی یعنی توالی مفاهیم و مهارتها به شیوههای گوناگونی انجام میشود که از جمله میتوان به ترتیب توالی تاریخی، به شیوه محیطهای توسعه یابنده، بر اساس پیش نیاز، از ساده به مشکل، از جزء به کل، از گذشته به حال و برعکس اشاره کرد.
۲ـ استمرار: این اصل چگونگی فعالیتهای یادگیری را در طول دوره تحصیلی معین میکند. استمرار ممکن است عمودی یا افقی باشد. استمرار عمودی تعیین کننده تجارب یادگیری در طول دورههای تحصیلی است. استمرار افقی تجارب یادگیری را در ارتباط با مواد درسی مختلف در یک سال تحصیلی معین میکند.
۳ـ وسعت: اصل وسعت با توجه به هدفهای اساسی تعلیم و تربیت معنا پیدا میکند و به معنی شامل بودن محتوا است. برخی از هدفها علاوه بر هدفهای خاصی که مربوط به یک ماده درسی میشوند، ماهیت فراتر از یک ماده درسی نیز دارند که به این هدفها باید از طریق تمامی درسها توجه شود. پرورش تفکر انتقادی یکی از این نوع هدفها است که به یک ماده درسی به تنهایی مربوط نمیشود، بلکه هر تعلیم و تربیتی با این هدف ارتباط دارد. محتوا به عنوان وسیله دستیابی به هدف آموزش و پرورش باید از وسعت لازم برخوردار باشد، یعنی مفاهیم، مهارتها و نگرشها باید طوری انتخاب شود که با اهداف اساسی سنخیت داشته باشد. در دوره متوسطه بنا به ماهیت آن، وسعت محتوا کمتر از دورههای ابتدایی و راهنمایی است، زیرا در آموزش و پرورش عمومی (ابتدایی و راهنمایی) مفاهیم کلی رشتههای علمی مورد نظر است و مهارتهای اساسی گوناگون مانند مهارت خواندن، نوشتن، سخن گفتن، فکر کردن، گوش دادن و برقراری ارتباط تقویت میشود. به اقتضای این وضع، محتوای آموزشی وسعت و شمولیت بیشتری دارد. در حالی که در دوره متوسطه بعد اختصاصی رشتههای علمی اهمیت بیشتری دارد. در این دوره مفاهیم و اصول علمی بیش از دورههای قبل آموزش داده میشود. البته در دوره متوسطه ارتباط محتوای دروس با یکدیگر هرگز به صفر نمیرسد و فقط نوع و حد ارتباط آنها با دورههای قبل متفاوت است. وجود وسعت در محتوای برنامه درسی مستلزم آن است که معلمان نسبت به برنامههای درسی دید وسیعی داشته باشند.
۴ـ تعادل: دانش آموزان نیازهای متفاوتی دارند که معلول ویژگیهای فردی و مربوط به عضویت آنان در جامعه است. نیازهای افراد در هر مرحله از رشد به شکل خاصی بروز میکند. در دوره ابتدایی دانشآموزان نیازهای متعددی مانند نیاز به بازی، نیاز به ابراز وجود، نیاز به محبت و غیره دارند. از طرف دیگر باید قابلیتهایی به دست آورند تا در آینده بتوانند شهروند شایستهای باشند. در دوره راهنمایی تحصیلی نیز نیازهایی وجود دارد که مهمترین آنها ابراز شخصیت است. در دوره متوسطه نیازهای شغلی و اجتماعی بیشتر از نیازهای دیگر مطرح میشود. دانشآموز در این دوره به این نیاز دارد، که برای انجام کار در زندگی آینده، آمادگی لازم را به دست آورده تا رفته رفته از لحاظ اقتصادی و اداره زندگی خود مستقل شود. به طور کلی در هر مرحله از رشد دانشآموزان، دو نوع نیاز مطرح است: یکی نیازهای فردی که به چگونگی رشد فرد مربوط میشود و دیگری نیازهای مشترک که بیشتر اجتماعی و بر ضرورتهای شهروندی اقتضا میکند. محتوا باید میان این دو نیاز تعادل به وجود آورد. اگر این تعادل به وجود نیاید رشد حقیقی تحقق نمییابد و ممکن است تعلیم و تربیت فرد را با مشکل مواجه کند.
اصول کلی انتخاب محتوا در برنامه ریزی درسی
اصول کلی برای انتخاب تجارب و فعالیتهای یادگیری در فرآیند برنامهریزی درسی را میتوان بدینگونه مطرح کرد. نخستین اصل کلی در برنامهریزی درسی برای انتخاب فعالیتهای یادگیری این است که دانشآموز برای رسیدن به هدف معین، باید دارای فعالیتها و تجاربی باشد. این فعالیتها و تجارب، فرصت تمرین و انجام دادن فعالیت موردنظر را به او میدهد. مثلاً اگر هدفی ناظر بر توسعه قدرت و مهارت در حل مسأله باشد، رسیدن به این هدف، فقط در موقعی میسر است که تجارب و فعالیتهای یادگیری، فرصتی فراوان برای حل مسائل مختلف به او بدهد. دومین اصل کلی برای انتخاب تجارب و فعالیتهای یادگیری در فرآیند برنامهریزی درسی آن است که تجارب یادگیری باید طوری انتخاب شوند که دانشآموز از انجام دادن انواع رفتارها که مورد نظر و توجه اهداف یادگیری است، رضایت خاطر داشته باشد و تجارب مورد نیاز را نیز کسب کند.
سومین اصل کلی تجارب یادگیری در برنامهریزی درسی، بیانگر این نکته است که واکنشهای موردنظر و مطلوب در تجارب و فعالیتهای یادگیری باید در حیطه توانایی و رشد استعداد ذهنی و عقلی دانشآموز باشد. به عبارت دیگر تجارب و فعالیتهای یادگیری با رشد ذهنی، معلومات، اطلاعات، استعداد و توانایی دانشآموز متناسب باشد. چهارمین اصل کلی انتخاب تجارب یادگیری در فرآیند برنامهریزی درسی عبارت از آن است که برای رسیدن به یک هدف آموزش و پرورش میتوان از تجارب و فعالیتهای گوناگونی استفاده کرد. یعنی تا آنجایی که تجارب یادگیری با ملاکها و معیارهای یادگیری هماهنگ و همراه باشند، میتوانند برای نیل به اهداف و مقاصد موردنظر و مطلوب به طور مؤثر، مورد استفاده قرار گیرند. احتمالاً تعداد چنین تجارب و فعالیتهای یادگیری که میتوان از آنها برای رسیدن به هر یک از هدفهای تربیتی استفاده کرد، بسیار زیاد و نامحدود است.
پنجمین و آخرین اصل کلی در انتخاب تجارب در برنامهریزی درسی بیانگر این مطلب است که معمولاً یک تجربه و فعالیت یادگیری میتواند با برطرف کردن مشکل دانشآموز در یک زمینه خاص، آگاهی و دانستنیهای او را نیز در همان مورد افزایش دهد. مثلاً دانشآموز ضمن حل مسایل و مشکلات مربوط به بهداشت خود، با یک سلسله اطلاعات مربوط به رشته سلامت و تندرستی نیز آشنا شود.
منابع
۱ـ فرمهینی فراهانی، محسن (۱۳۷۸): فرهنگ توصیفی علوم تربیتی، تهران: اسرار دانش.
۲ـ شعارینژاد، علی اکبر(۱۳۶۴): روانشناسی رشد، تهران: اطلاعات.
۳ـ ملکی، حسن(۱۳۷۹): مبانی برنامهریزی درسی آموزش متوسطه، تهران: سمت.
۴ـ عموپور، مسعود(۱۳۸۲): مبانی برنامهریزی درسی، رشت: حرف نو.
برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا کلیک کنید.
ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام، تلگرام و آپارات دنبال کنید
لطفا رضایت خود را از نوشته بالا با رای دادن به ستاره های پایین مشخص نمایید:
چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد. چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد. چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد. چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد. چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.